معلم شهید سیدعلی نظامزاده قلعه سری
بسیجی سرافراز اسلام معلم شهید سید علی نظامزاده فرزند سیدحسن در سال ۱۳۳۷ در روستای قلعه سر در خانواده ای مذهبی متولد شد . تحصیلات ابتدایی را در روستای قلعه سر و راهنمایی را در شهر نکا گذراند . برای ادامه تحصیل در مقطع متوسطه در دبیرستان بهشهر ثبت نام و ادامه تحصیل داد . و با موفقیت دیپلم خود را کسب نمود . پس از اخذ مدرک دیپلم جذب آموزش و پرورش شد و شغل معلمی را برگزید . در روستاهای چلمردی ، دوقانلو و گلبستان تدریس کرد . ضمن تدریس و فعالیت از فرصت ها استفاده می کرد و گوش به فرمان امام راحل (ره) داشت . برای دفع اغتشاشات کردستان به مریوان اعزام شد .پس از بازگشت از کردستان به مناطق عملیاتی جنوب اعزام شد . قبل از اعزام از برادرش سید احمد سوال می کرد چکار کنم که با دشمن از نزدیک مبارزه کنم وایشان هم گفتند جبهه رفتی پست آرپیجی زن را انتخاب کن و در عملیات کربلای ۴ در جزیره ی ام الرصاص با آرپیجی به مبارزه جانانه با دشمن پلید پرداخت و بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن از ناحیه شکم مجروح می شوند وسپس به اسارت دشمن در می آید . در فیلمی که از اسرای ایرانی توسط تلویزیون دشمن پخش شد شهید نظامزادن در حال سوار شدن ماشین دشمن مشخص است . اما دشمن اقدام به قتل عام اسرا می نماید و شهید نظامزاده نیز در همان منطقه عملیاتی در تاریخ ۱۰/۱۰/۱۳۶۵ به فیض رفیع شهادت نایل آمد ند. پیکر مطهر معلم شهید پس از گذشت دوسال از تاریخ شهادت به آغوش میهن برمی گردد وبسیار جالب است که وصیت نامه شهید در داخل یک بسته پلاستیکی در داخل جیب بادگیرش سالم باقی مانده بود امت حزب ا.. و بویزه فرهنگیان و دانش آموزان در شهر نکا با شکوه خاص پیکر مطهرش را تشیع نموده و در گلزار شهدای نکا به خاک
سپرده اند.از شهید یک پسر و سه دختر به یادگار مانده است که دارای مدارک عالیه دانشگاهی می باشند .
فرازی ازوصیت نامه بسیجی سرافرازاسلام معلم شهیدسید علی نظامزاده :
با کمک خداوند بزرگ تصمیم گرفتم .که جهت یاری رساندن به انصار آقا اباعبدا.. حسین (ع) راهی جبهه شوم .خدارا از بابت این توفیق شکر می کنم . همانطور که امام حسین (ع) در میدان شهادت ندای هل من ناصراینصرنی را سر داد اینک ما می گوییم .حسی جان لبیک و ای اسلام لبیک وای رهبر لبیک .
خداوندا آرزو دارم که در بستر مرگ نمیرم .می خواهم طوری بمیرم که بهترین نوع مردن یعنی شهادت در راه تو باشد . خدایا تو را شکر که رمز شهادت را به من آموختی . قبول شهادت مرا آزاد کرده است . من آزادی خود را به هیچ چیزی حتی حیات و زندگی در دنیا نمی فروشم . من همانا شهادت را انتخاب نمودم و امیدوارم که خداوند در صورت لیاقت و صلاحیت داشتن شهادت را نصیبم کند .
پدر و مادر عزیز و بزرگوارم از این که نتوانستم خدمتی آن چنان که جبران زحماتی را که برای رشد جسمانی و فکری من متحمل شدهاید بنمایم مرا ببخشید . اما به برادران عزیزم هر چند لازم به سفارش کردن و گفتن نیست . همانطوری که تابحال در جبهه های نبرد و چه در پشت جبهه کمک به قرآن و اسلام کوشش زیادی کرده اید همیشه در صحنه حاضر باشید و این راه را ادامه دهید . به خواهرانم بگویید که در شهادتم گریه و زاری نکنند زیرا شهید عزاداری نمی خواهد بلکه پیرو می خواهد . واز همسرعزیز و وفادارم می خواهم که فرزندانم را افرادی مومن و صالح تربیت کند و و تحویل جامعه اسلامی دهد . و به آنها بگویید وقتی بزرگ شدند همه چیز خود را فدای اسلام کنند .
در پایان از تمامی فامیلان و دوستان و برادران و خواهران دینی اهالی روستا ی قلعه سر می خواهم مثل همیشه حضور در صحنه را فراموش نکنید و برای این انقلاب و تدوام آن بیش از پیش کوشش کنید . و بدانید این انقلاب الهی است و خود را فدای آن کنید .
والسلام – سید علی نظامزاده – ۵/۹/۱۳۶۵
دانش آموز شهید سیداحمد عمادی قلعه سری
بسیجی سرافرازاسلام دانش آموز شهیدسید احمد عمادی فرزند سید رمضان در سال ۱۳۴۵ در خانواده ای مومن و زحمتکش متولد شد . دوره ی ابتدایی را در دبستان دولتی قلعه سر گذراند . دوره ی راهنمایی تحصیلی را با موفقیت در مدرسه ی شهید مدرس شهر نکا گذراند . دوره ی متوسطه را در دبیرستان امام خمینی شهر نکا مشغول به تحصیل شد . دوستان و هم کلاسیهایش اذعان دارند که شهید استعداد فوق العاده ی در درس داشتند.و شاگرد ممتاز کلاس و مدرسه بودند . و آینده ی تحصیلی درخشانی در پیشرو داشتند . اما غیرت دینی و ملی این سید جلیل القدر خروشید و کلاس درس را در مکتب عشق آغاز کرد و راهی جبهه های حق علیه باطل شد . در این اعزام با تعدادی از دوستان هم محلی هم رزم شد . شهید در کربلای ۴ در منطقه ی ام الرصاص ابتدا از ناحیه ی شکم بر اثر اصابت گلوله ی ضد هوایی مجروح می شوند .و در فیلم پخش شده از اسرای ایرانی لحظه ای ایشان با چشمانی بسته و همچنین با پارچه ی بزرگی شکم و پهلوی بسته شده مشاهده می شود . و خانواده ایشان موفق نشدن تا دوسال از اسارت یا شهادت ایشان هیچ خبری بدست آورند .اما بعد از گذشت دوسال مفقود الاثر شدن پیکر مقدسش در حالیکه سر مبارکش را از تن جدا کرده بودند و با سیم مخابرات دستان و پاهایش را بسیار محکم بسته بودند در نمک زارها و نی زارهای منطقه عملیاتی پیدا می کنند . پیکر گلگون کفن شهید با حضور امت شهید پرور و دوستان و هم کلاسیهایش با عظمت خاص تشیع و در گلزار شهدای قلعه سر آرام گرفت . مادر کهنسال و بیمارش سال هاست
داغ داماد نکردن و ناکامی اش را با فاطمه ی زهرا (س)هم مویه می شود . روحش شاد
فرازی از وصیت نامه بسیجی سرافرازاسلام دانش آموز شهیدسید احمد عمادی : قبل از هرچیز باید بگویم که من خودم داوطلب به جبهه رفتم و اگر عشق به امام و اسلام و همچنین مسئولیت درمقابل خون شهیدان نبود . هیچ قدرتی نمی توانست مرا به جبهه بکشاند .از ما شهیدان به شما نصیحت باد و بزگترین پیام ما این است که دست از این ماه تابان امام برندارید . و همچنین بعنوان فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصا به مسئولین تذکر می دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از اهداف و جهتی که اسلام باشد منحرف ننماید و در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا و حسادت و بغض و… پاک نمایید تاهم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن چنان که خداوند و اسلام گفته اند انجام داده باشید . پدر و مادر عزیز آفرین بر شما که توانستید چنین فرزندی را در دامان خود تربیت کنید .که بتواند در راه اسلام خونش را بریزد .شما می دانید که امام حسین (ع) و یاران و فرندانش مظلومانه در مقابل کافران به شهادت رسیدند ما هم از آنها درس گرفتیم . برایم زیاد گریه نکنید . و همچنین شما ای برادران و خواهران عزیز افتخار کنید . که چنین برادری داشتید و به خود ببالید که برای اسلام برادری را دادید . و همچنین شما را مغرور نکند که بگویید بله ما شهید دادیم ، خیر ما در مقابل خون ۷۲ شهید کربلا و هزاران شهید انقلاب و جنگ تحمیلی چیزی ندادیم . باید از خون من و خون شهیدان دیگر پاسداری کنید . و امام نماز جمعه و کارهای خیر را فراموش نکنید . و در پایان پیام من به شما معلمین و دانش آموزان که در سنگر آموزش با دشمن مبارزه می کنید همچنان مثل گذشته جبهه ها را پر کنید و در درس دادن و درس خواندن خون شهیدان را در نظر بگیرید و برای خدا کار کنید . والسلام – سید احمد عمادی -۳/۱۰/۱۳۶۵
بسیجی شهید فیض اله روخفروز
بسیجی سرافراز اسلام شهید فیض ا.. روخفروز فرزندولی ا.. در سال ۱۳۴۷در روستای قلعه سر در خانواده ای مذهبی متولد شد . دوره ی ابتدایی را در روستای قلعه سر و راهنمایی را در مدرسه ی شهید مدرس نکا گذراند . از خصوصیات اخلاقی شهید مهربانی و شوخ طبعی بوده است . ۱۷ساله بود که ندای دعوت امام خمینی (ره) را لبیک گفت . و بعنوان بسیجی در سپاه ثبت نام کرد و به مناطق جنگی اعزام شد . در عملیات والفجر ۸ ، آزاد سازی شهر استراتزیک فاو شرکت داشت . و در چهارم فروردین ۱۳۶۶ بر اثر اصابت خمپاره به سنگرشان به همراه همسنگر شهید علی اصغر فقانی شربت شیرین شهادت را نوشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد .
امت حزب ا.. و شهید پرور منطقه و اهالی روستای قلعه سر پیکر مقدس دو شهید همسنگر و هم محلی ،شهید رخفروز و. فقانی را با شکوه فراوان تشیع و در گلزار شهدای قلعه سر به خاک سپردند . مادر کهنسال شهید سال هاست با داغ جوان ناکام در تنهایی خود چون زینب کبری (س) صبورانه می سوزد و می گرید . روحش شاد .
فرازهایی از وصیت نامه بسیجی سرافراز اسلام شهید فیض ا.. روخفروز :
سلام بر خمینی آن ابر مرد تاریخ که مارا از جهالت و هلاکت نجات داد و حماسه ی حسینی را تداوم بخشید . درود بر خمینی که کلام خدا را به گوش ما رسانید و رهبری انقلاب کبیر را به پیش راند و دین مقدس اسلام را برای بار مجدد زنده ساخت . و پیام خون حسین (ع) را به گوش ما رسانید که هیهات من الذله.
درود بر هر شهید که برای پیشبرد انقلاب اسلامی جان خود را فدا کرد . و درود بر مردان ایثارگر و بسیجی و روحانی شکست ناپذیر و درود بر مجروحین و حامیان انقلاب و درود بر کشاورزان و… که از انقلاب کبیر پاسداری می کنند و آنرا تداوم می بخشند .
اما پدر و مادر عزیزم اگر نتوانستم زحمات شما را جبران کنم مرا ببخشید . چکار کنم موقع جنگ علیه کفر شده است مجبور شده ام راهی جبهه حق علیه باطل شوم و به بزرگیتان مرا ببخشید .برادرانم یک به یک برای شما سلام می رسانم از شما طلب بخشش می نمایم چون برای شما کاری نکردم . و همچنین به خواهران عزیز تر از چشمانم بعد از شهادتم گریه و زاری نکنید . و یک درخواست از هم محلی ها اگر هر بدی از من دیدید به بزرگیتان مرا ببخشید . ودر آخر در دعاها شرکت کنید و مبادا امام را تنها بگذارید .
والسلام – فیض اله رخ فروز – ۱۳/۱۲/۶۳
پاسدار رشید اسلام شهید رجبعلی شعبانی
پاسدار سرافراز اسلام شهیدرجبعلی شعبانی فرزندمحمد قلی در سال ۱۳۳۳ در روستای زرندین علیا متولد شد . خانواده ی شهید سپس به روستای قلعه سر مهاجرت نمودند .تحصیلات را تا دوره ی راهنمایی ادامه دادند و در امور دامداری به پدرش کمک می کرد . با شروع انقلاب و دفاع مقدس درامور بسیج و سپاه فعالیت می کرد . با ایجاد نامنی از سوی منافقین کوردل ، شهید شعبانی یکی از اعضای حفاظت مصلی امام خمینی ره شهرستان نکا بوده است . علیرغم تاهل و عایله مندی دردفعات متعدد به جبهه اعزام شد و در عملیات های مختلف حضور داشت . در یکی از عملیات ها از ناحیه ی ستون فقرات سخت مجروح شد .وچندین ماه طول کشید تا بهبودی نسبی بدست آوردند . آخرین بار در تاریخ ۱۶/۳/۶۷ به مناطق جنوب اعزام می شوند . و در تاریخ ۴/۴/۶۷ بر اثر تک دشمن در محل جزیره مجنون به شهادت می رسند به طوری که امکان بازگشت پیکر مطهرش میسر نشد . پس از شش ماه آثار و باقی مانده پیکر توتیا شده اش با حضور امت همیشه در صحنه نکا و اهالی غیور روستای قلعه سر با شکوه فراوان تشیع و در گلزار شهدای قلعه سر به خاک سپرده شده است . از شهید ۲پسر و چهار دختر به یادگار مانده است . روحش شاد راهش پر رهرو باد.
پاسدار سرافراز اسلام شهید ناصر ابراهیمی
پاسدار سرافراز اسلام شهید ناصر ابراهیمی فرزندعباس در سال ۱۳۴۲ در شهر نکا متولد شد . تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و متوسطه را در شهر نکا با موفقیت گذراند . شهید برای کمک به خانواده و امرار معاش در بازار نکا فعالیت می کرد . با شروع جنگ به عضویت بسج و سپس سپاه در آمد . از لحاظ بدنی بسیار آماده و چابک بودند و در آموزش بسیجیان فعالیت می کردند . شهید عضو تیم حفاظت مصلی بودند . علیرغم تاهل دردفعات متعدد به جبهه اعزام می شوند . و سر انجام در تاریخ ۱۱ بهمن سال ۱۳۶۵ د ر عملیات کربلای ۵ به عنوان فرمانده گروه خط شکن برای تخریب پل مرگ اقدام نموده و درهمان منطقه به درجه ی رفیع شهادت نایل می شوند . آثار باقی مانده از پیکر مطهرش پس از ۸ سال با شکوه فراوان و با حضور مردم شهید پرور و اهالی روستای قلعه سر و کمیشان تشیع و در گلزار شهدای روستای کمیشان به خاک سپرده شده است . به جهت اینکه مادرمحترمه و خواهران محترمه اش در روستای قلعه سر زندگی می کنند . اهالی روستا ازبیان ارزش ها و خوبی های شهید ناصر ابراهیمی در یادواره شهدای روستای قلعه سر افتخار می کنند . از شهید یک پسر و یک دختر به یادگار مانده است .
پاسدار رشید اسلام شهید علی اصغر باقری قلعه سری
پاسدار سرافراز اسلام شهید علی اصغر باقری فرزندبهرام در اول دی ماه ۱۳۲۷ درروستای قلعه سر متولد شد . دوره ی ابتدایی را در قلعه سر وکلاس ششم را در روستای گلبستان تحصیل کرد . بعلت نبود امکانات ادامه ی تحصیل برایشان مقدور نشد . و فعالیت اقتصادی و کمک به خانواده را درپیش گرفت . شهید در حرفه ی بنایی و معماری استاد کار قابلی بود . عادت حسنه ای که شهید داشت برای چیدن هر آجر و سنگ ذکر مقدس یا علی را بر زبان جاری می کرد . دوستان شهید به یاد دارند که ایشان معمولا بعد از کار سخت روزانه غروب مستقیم به زمین ورزش والیبال می آمد و بسیار پر انرزی و شاد در بین جوانان ساعتی را به بازی والیبال می پرداخت . فعالیت های انقلابی و پیشگامی در حمایت از انقلاب و امام و حضور در جبهه های حق علیه باطل ازدیگر اقدامات ایشان می باشد . با تشکیل سپاه منطقه به عضویت سپاه درآمد .شهید در تبلیغ و تشکیل گروه های بسیجی برای اعزام نقش بسزایی داشت . ایشان در یکی از ماموریت های سپاه به همراه برادرپاسدارش شهید قدیر باقری در تاریخ ۱۸/۲/۶۳ به لقا ا.. پیوستند . از شهید دو پسر و ۳ دختر به یادگار ماند . تشیع جنازه ی بردران شهید باقری به لحاظ همزمانی شهادت و حادثه ای که برای برادر دیگرشان مرحوم شعبان باقری در سا ل گذشته که برای جشن ۲۲ بهمن حین بر پایی طاق نصرت دچار برق گرفتگی و سقوط شد و دار دنیا را وداع گفت . بسیار برای اهالی روستا و منطقه متاثر کننده شده بود . حضور مردم داغدار در تشیع جنازه بی نظیر بود . تربت پاک برادران باقری در گلزار شهدای قلعه سر شمع چراغ دوستان است . مدرسه ی ابتدایی روستا و پایگاه مقاومت بنام شهید باقری مزین است .
فرازهایی از وصیت نامه پاسدار سر افراز اسلام شهید علی اصغر باقری
با درود و سپاس بی کران بر ایزد یکتا و توانا و رزق دهنده ی عالم بشریت و به پا کننده بهشت جاویدان برای مومنان وبادرود و سپاس بر پیامبران از آدم تا ختم رسل حضرت محمد (ص) و با درود و سلام بر مولای متقیان علی ابن ابیطالب و یازده فرزندان برحقش و با درود و سلام بر سالار شهیدان حسین ابن علی و یاران باوفای او در روز عاشورا در کربلا حماسه آفریدند . و با نثار خون خود از پیر گرفته تا جوان تا بچه ی شش ماهه حضرت علی اصغر برای اسلام به شهادت رسیدند . و با درود و سلام بر مهدی موعود عج منجی عالم بشریت برپا کننده ی عدل و عدالت و نابود کننده ی ظلم و جور و فساد در روی زمین ، امیدوارم هرچه زودتر ظهور آن حضرت فراهم گردد . و با درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب وبنیان گذار جمهوری اسلامی ایران و این قلب میلیون ها انسان دربند استکبار جهانی و به راستی این پیر جماران ابراهیم زمان می باشد و هر سخن وی روی انسان را شاد می نماید . ومن بروظیفه ی شرعی و اسلامی به همراه رزمندگان خداجوی راهی جبهه ها شدهایم تا دینمان را اداکنیم . امیدوارم زحمات ما را قبول بنماید . آمین یا رب العالمین .
امید آن است که کربلا را را به همین زودیها فتح نمایم و نماز جماعت را به امامت امام عزیز و با حضور خانواده های محترم شهدا در کبلا برگزار نماییم و از آنجا به قدس عزیز قبله گاه اول مسلمین حرکت کنیم و قدس عزیز را از دست صهیونیست ها رهایی بخشیم .
ازمردم روستای خودم می خواهم همیشه پیرو خط امام باشند و بخصوص از گروه مقاومت می خواهم دست برادری بهم بدهند . و از دست آوردهای انقلاب بنحو احسن نگهداری کنند چون این ها از خون شهدا بدست آمده است .
و به خانوادهام سفارش می کنم بعد ازمن گریه و زاری نکنند و مانند دیگر خانواده های شهدا صبر کنند و یک سفارشی که دارم مجید و اباصلت را به خوبی به جامعه تحویل دهید و به اسلام ومسلمین خدمت نمایند .و راه مرا که همان خط امام و اسلام می باشد ادامه بدهند . و از مسئولین می خواهم که یک لحظه امام و روحانیت متعهد و مبارز و همیشه در صحنه را تنها نگذارند . چون این انقلاب عزیز را از روحانیت بدست آورده ایم .
والسلام – علی اصغر باقری
طلبه بسیجی شهدی علی اصغر فقانی قلعه سری
طلبه ی سرافرازاسلام شهید علی اصغر فقانی فرزند فقان در سوم خرداد سال ۱۳۴۷در خانواده ای مومن و پر تلاش در روستای قلعه سر دیده به جهان گشود . دوران ابتدایی را در همان روستا تا سال ۱۳۶۲ به پایان رساند . با توجه به علاقه ای که به روحانیت و فرائض دینی داشت در سال ۶۲ به حوزه ی علمیه امام جعفر صادق (ع) شهرستان نکا رفت و مشغول فراگیری علوم دینی نزد استا د آیت ا.. صادقی گلوردی شد . در سال ۶۴ به کردستان اعزام می شود و سه ماه در منطقه عملیاتی کردستان با دشمنان اسلام و انقلاب مبارزه می کند . شهید فقانی در محرم در حسینیه ی روستا با صدای خوش برای سرور و سالارشهیدن و یاران باوفایش مداحی و نوحه خوانی می کردند . همرزمانش از مداحی اودر جبهه ها هم خاطراتی بیان می کنند . شهید بعد از گذشت ۱۰ روز از بازگشت به محل دوباره تصمیم می گیرند به مناطق جنوب اعزام می شوند . و در والفجر ۸ در عملیات آزاد سازی شهر مهم فاو شرکت داشتند .,ودرتاریخ ۱۴/۱/۱۳۶۵ شهید به همراه هم سنگرش شهید روخفروز بر اثر اصابت خمپاره به سنگرشان به درجه رفیع شهادت نائل می شوند . مادرشهید در تنهایی خودش یاد پسر جوانش را با فاطمه زهرا (س) به سوگ
می نشیند.
پاسدار رشید اسلام شهید سیدکریم طاهری قلعه سری
سید کریم طاهری در رسته توپخانه به سپاه اسلام خدمت می کرد که در سال هشتم جنگ تحمیلی و در سن نوزده سالگی به فیض عظیم شهادت نائل گردید.
شهید سیدکریم طاهری (۱۳۴۷ نکا _ ۱۳۶۷ شاخ شمیران) متولد روستای زیبای قلعه سر علیا شهرستان شهید پرور نکا استان مازندران است. سیدکریم طاهری در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد، مادرش معصومه رضایی قلعه سری و پدرش سیدحسن نام داشت
سیدکریم طاهری در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد.شهید بزرگوار در مورخه ۱۳۶۵/۰۷/۱۷ ازدواج نمودند و از ایشان یک فرزندِ دختر به یادگار مانده است.
این شهید بزرگوار از آنجایی که ارادت خاصی به بی بی دوعالم حضرت فاطمه زهرا(س) داشت،نام دختر ش را سیده فاطمه گذاشت.
سیدکریم طاهری سرباز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در لشکر۲۵کربلا به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۷/۰۱/۰۷ هجری شمسی در منطقه شاخ شمیران شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید طاهری پس از تشییع در زادگاهش قلعه سر بخاک سپرده شد.
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
سرباز سرافرازاسلام شهید کریم براری
سرباز سرافرازاسلام شهید کریم براری: فرزند قاسم در سال ۱۳۴۵ در روستای قلعه سر در خانواده ای متدین متولد شد . دوران ابتدایی را در مدرسه ی روستای
قلعه سر گذراند . او بسیار فعال و پر کار بود و در کارهای کشاورزی و دامداری به خانواده اش کمک می کرد . توان جسمی و چالاکی او در بین جوانان زبانزد بود . با فرا رسیدن دوران سربازی به خدمت مقدس زیر پرچم رفت . و در لشکر ۷۷ خراسان در منطقه ی جنگی میمک در پاسداری از مرزهای میهن اسلامی خدمت می کرد. در مرخصی آخری که به منزل برگشته بود . مراسم
عقد کنان برگزار کرد و پس از پایان مرخصی به محل خدمت خود مراجعه کرد . ودر منطقه عملیاتی میمک در تاریخ ۲۴/۵/۶۶ حین درگیری با دشمن متجاوز بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر و گردن شربت شیرین شهادت را نوشید . پیکر مطهرش با حضور جمع کثیری از مردم حزب ا.. منطقه از سپاه شهر نکا تا زادگاهش قلعه سر با شکوه فراوان تشیع شد و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
فرازی از وصیت نامه سرباز سرافرازاسلام شهید کریم براری:
برادرن و خواهران عزیزم دوستان گرامیم پشتیبان ولایت فقیه باشید . و تا آخرین قطره ی خون یاری رساندن به اسلام و یاوری نمودن امام امت و گوش دادن و عمل کردن فرازهای گوهر بار امام بزرگوار را پیشه خود قرار داده و رفتار خوب و اسلامی و مهربانی ،سر منشا کارهای شما باشد . و اگر می خواهید سعادت مند شوید با شعار هیهات من الذله پیش بروید و این را بدانید که این سخن حسین بن علی (ع) است که شوق شهادت را بر سر ما افکنده است و ما را به جبهه ها کشانده ، من مرگ با عزت را در مقابل زندگی در زیر بار ظلم را افتخار می دانم . ای ملت شهید پرور ایران اکنون که بدنم به خون رنگین شد . و خون بدن برای من شرافت و عزت است بدنم با خون سرخم مدرکی است که کاخ ستمگر را درهم می رید . دشمنم را که دشمن آزادی و عدالت است در هم می شکند و نابود می کند .
سخنی از من به مادرم زمانیکه شهید شدم خالی در پایم داشته که نشانه ی من است . من دوبار زخمی شدم ولی به مرخصی نیامدم . گفتم بهتر است جبهه باشم و دوباره با دشمنان بجنگم و اگر دوران سربازی را تمام کردم دوباره به جبهه می آیم تا یا شهید و یا مفقود الاثر شوم . و ازهمه ی شما می خواهم راه شهیدان اسلام را ادامه دهید . والسلام – کریم براری – ۵/۷/۱۳۶۵ میمک
سرباز سرافراز اسلام شهید محمد رضا تقوی
سرباز سرافراز اسلام شهید محمد رضا تقوی فرزندامرا.. در سال ۱۳۴۷ در روستای قلعه سر دیده به جهان گشود . پدر و مادر به عشق امام رضا (ع) نام فرندشان را محمد رضا گذاشتند . تحصیلات ابتدایی را در قلعه سر گذراند . و به خانواده در کشاورزی و دیگر امورات کمک می کرد .آموزش تعمیر تراکتور و وسایل کشاورزی را نزد برادرش علی رضا آموخت . وقتی که به سن ۱۸ سال رسید . لباس مقدس سربازی را بر تن پوشید . و در دفاع مقدس حضور یافت . تا اینکه در تک دشمن بر اثر اصابت ترکش از چند ناحیه مجروح شد . و برای درمان به بیمارستان مشهد الرضا انتقال پیدا کرد . اما شدت جراحات وارده بسیار زیاد بود و در جوار امام رضا (ع) درسال ۱۳۶۷ به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد . مردم شهید پرور منطقه و اهالی روستای قلعه سر د رتشیع پیکر مطهر این جوان ناکام حضور چشمگیری داشتند و پیکر پاکش را در گلزارشهدای نکا به خاک سپردند . راهش مستدام باد .
پاسدار سرافراز اسلام شهید قدیر باقری: فرزندبهرام در سال ۱۳۴۵ در روستای قلعه سر دیده به جهان گشود . دوره یابتدایی را در دبستان دولتی روستای قلعه سر گذراند . و از دوره ی نوجوانی کمک کردن به پدر و خانواده را پیشه ی خود کرد . با شوع انقلاب و دفاع مقدس به عضویت بسیج و سپاه در آمد . و گوش به فرمان فرمانده کل قوا امام خمینی (ره) در جبهه های جنگ فداکاری می کرد . و در عملیات های مختلف شرکت کرده بود . او شخصیتی بسیار آرام ومتین داشت . شهید پس از برگزاری مراسم بسیار ساده عروسی ، تصمیم به حضور در جبهه و کمک به رزمندگان اسلام را می گیرد . و در حین ماموریت سپاه به اتفاق برادر بزرگترش شیهد علی اصغر باقری در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۳ به فیض شهادت نایل می شوند . تشیع جنازه شهیدان باقری به لحاظ همزمانی شهادت دو برادر بسیار باشکوه و غمبار بوده است . پیکر مطهر دو برادر شهید از سپاه نکا به زادگاهشان روستای قلعه سر با حضور اهالی مومن روستا و مردم شهید پرور منطقه تشیع و در گلزار شهدای قلعه سر به خاک سپرده شدند . روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد .
تنها فرزند دختر شهید نتوانسته است روی زیبای پدر را ببیند چرا که پس از گذشت مدتی از شهادت پدرش بدنیا آمد .
فراز ی از وصیت نامه پاسدار سرافراز اسلام شهید قدیر باقری:
من سرباز کوچک اسلام به فرمان امام وظیفه خود دانستم که به میهن و مردمم کمک کنم تا در دنیا و آخرت پیش سرور و سالارم امام حسین (ع) روسیاه نباشم و در جبهه های نبرد به وظیفه خود عمل نمایم و امیدوارم در این راه که برای خدا و رهبرم انجام می دهم موفق باشم . و امیدوارم همچون شهدا از دریای رحمت پروردگار برخوردار شوم تا از موهبت الهی به درجه رفیع شهادت نایل شوم . و در این راه از جان و مال و خانواده ام چشم پوشیده ام . و از مردم عزیز و همشهریانم می خواهم مرا حلال کنند . و از پدر و خواهرانم می خواهم صبور باشند . و همیشه در سنگر اسلام حضور داشته باشند . واز همسرم می خواهم به فرزندی که در آینده نزدیک خواهم داشت درس عشق به پروردگار بیاموزد و ازفرزندم می خواهم اگر برنگشتم درس هایش رابخواند تا دشمنان بدانند ما به آن ها محتاج نیستیم . خدایا به من باطنی آرام عطا کن تا همیشه در پاسداری از دینم حضور
داشته باشم . والسلام . قدیر باقری – ۱۴/۱۲/۱۳۶۲
پاسدارسرافرازاسلام شهیدعبدالعلی شعبانی
پاسدارسرافرازاسلام شهیدعبدالعلی شعبانی: فرزندمحمد قلی در تاریخ ۱۵/۲/۱۳۴۲ در خانواده ای متدین و معتقد به شعائر اسلامی دیده به جهان گشود . دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی روستای قلعه سر گذراند . از آنجاییکه برادران بزرگترش در فعالیت های انقلابی تلاش می کردند .به تبعیت از آنان عضویت در بسیج و سپاه و ایثارگری را پیشه خود کرد . حضور در چندین عملیات دفاع مقدس از کارنامه ی موفق او در لبیک گفتن به ندای پیر جماران امام راحل (ره) داشت. ایشان علیرغم تاهل و مسولیت همسری و پدری در خانواده هیچوقت از یاری رزمندگان غافل نماند . شهید در یکی از ماموریت های سپاه در تاریخ ۸/۱۱/۶۷ بر اثر انفجار و اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند . پیکر مطهرش با حضور امت شهید پرور منطقه و اهالی روستا با شکوه فراوان تشیع و در جوار دیگر شهیدان در گلزار شهدای قلعه سر به خاک سپرده شد .
از شهید یک پسر و چهار دختر به یادگار ماند .تنها پسر ایشان ضمن کسب تحصیلات عالیه دانشگاهی لباس سبز حراست و پاسداری از میهن را از پدر به ارث برده است .
فرازی ازوصیت نامه پاسدارسرافرازاسلام شهیدعبدالعلی شعبانی:
در این موقع حساس و بحرانی که رویاروئی تمامی اسلام با تمامی کفر است . اسلام احتیاج شدیدی به یاری دارد وظیفه ی ما ست از دادن جان و مال در راه خدا دریغ نورزیم . تا
ان شا ا.. اسلام عزیز را نجات داده و انقلاب را به صاحب اصلیش امام زمان عج تحویل بدهیم . ای برادران مسلمان بپاخیزید و اسلام و قرآن را حفاظت و یاری نمایید .
پدرم افتخار کن که فرزند خود را در راه خداد داده ای و فردای قیامت پیش خدا و امام حسین (ع) رو سفیدی مادرمهربانم شما برایم بسیار زحمت کشیده اید . شبها تا به صبح
سر گهواره ام نشستی و مرا بزرگ کردی که در پیری عصای دست شما باشم . ولی بدان مادر خواست خداست و باید به یاری اسلام بشتابیم .
همسرم زندگی آنروز برایمان خوش است که دین خدا در خطر نباشد . ولی این زمان اسلام در خطر است وظیفه ی ماست که دست از زندگی و همسر و فرزندان خود بکشیم و به یاری اسلام و مستضعفان بشتابیم . من دارای سه فرزند دختر بودم که قبل از اعزام خداوند یک فرزند پسر به من هدیه داد اسمش را محمد مهدی گذاشتم . همسرم این فرزندم را خوب نگهداری کن و به مدرسه بفرست و قرآن یا د بگیرد و برایم قرآن بخواند ،وقتی بزرگ شد راه مرا ادامه دهد .
والسلام – عبدالعلی شعبانی – ۵/۶/۱۳۶۴
طلبه ی سرافرازاسلام شهید رسول طاهرپور فرزند نورمحمد در خانواده ای مومن و پر تلاش در روستای سفید کوه از توابع هزار جریب دیده به جهان گشود . از آنجاییکه پیشه ی پدر دامداری بود به روستای قلعه سر مهاجرت کردند .شهید تحصیلات ابتدایی را در قلعه سر گذراند . و دوره ی راهنمایی را مثل دیگر دانش آموزان آن زمان در مدرسه ی شهید مدرس شهر نکا تحصیل کرد . در امر دامداری کمک کار خوبی برای خانواده بودند . شهید تحصیلات حوزوی را در حوزه ی علمیه ی امام صادق (ع) آیت ا.. گلوردی شهر نکا آغاز کرد . مدتی از تحصیل حوزوی اش گذشته بود که دل به شوق جهاد و شهادت تصمیم به پرواز گرفت . به عنوان بسیجی در سپاه نکا ثبت نام و به مناطق جنگی اعزام شد . میعاد گاهش کربلای یک منطقه ی عملیاتی مهران مقدر شد .طلبه ی شهید در تاریخ دوازدهم مرداد ۱۳۶۵ بر اثر اصابت ترکش در میدان مین لباس زیبای شهادت را بر تن کرد . و فقه جعفری را در کربلای حسینی عمل کرد . پیکر مقدس اش با حضور امت حزب ا.. و روحانیون و طلاب در شهر نکا تشیع و در گلزار شهدای شهر نکا به خاک سپرده شد . مادر پیر و مهربانش غم پرپر شدن جوان رعنایش را با زینب کبری (س) به نجوا می نشیند. روحش متعالی باد .